رد مقاله دموکراسی منبع تشریع یا شیوه مدیریت؟!

السلام علیکم ورحمة الله

دوستان وهمراهان گرامی مقاله‌ای که در ادامه مطلب می‌آید توسط یکی از کاربران برایم ارسال شده وخواسته بود آن را در وبلاگ قرار دهم اکنون با در نظر گرفتن ملاحظات زیر آن را برای استفاده شما عزیزان در وبلاگ قرار دادم:

1- این مقاله الزاما بیانگر نظر مدیریت وبلاگ نیست.

2- این مقاله بدلیل نکات ودلایلی مفیدی که درباره دموکراسی در آن درج شده است به عنوان یکی از مطالب در وبلاگ قرارداده شد، اما لحن وشیوه بیان آن بیانگر دیدگاه  مدیریت وبلاگ نیست.

3- مقاله نیازمند برخی اصلاحات است اما بدلیل وقت‌گیر بودن تنها از نظر نگارشی وتایپی اصلاح شده است.

4- خواننده برای درک بهتر مطلب نیازمند آن است که مقاله اصلی را نیز مطالعه نماید که لینک اصلی آن در وبلاگ نویسنده را در اینجا برای شما قرار داده‌‌ام.

http://soma2.blogfa.com/post-40.aspx

5- لینک اصلی که توسط این دوست برای من ارسال شده در قسمت نظرات وجود دارد که آن را نیز در اینجا قرار می‌دهم.

http://s29.aks98.com/files/03340574321249966813.doc

6- امیدوارم که بتوانید از نکات مفید آن استفاده کنید وخود زحمت اصلاح بهتر آن را بکشید.

۷- این مقاله را با پسوند pdf از اینجا دانلود کنید.

Download

 

بسم الله الرحمن الرحیم

رد مقاله «دموکراسی منبع تشریع یا شیوه مدیریت؟!»

الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی محمد وعلی آله وصحبه اجمعین اما بعد :

مدتی است که من آقای بهرامی نیا را می‌شناسم و به افکار ایشان آگاهی دارم چیزی که در ابتدا توجه مرا بخود جلب کرد قدرت سخنوری وبازی با کلمات ایشان بود که با استفاده از این خصوصیت دیگر زحمت ارائه دلیل ومدرک را به خود نمی‌دهند واگر دلیلی هم لازم باشد با این فن هر مورد بی‌ربطی را نیز می‌توان به دلیلی محکم بدل کرد. چندین ماه پیش مطلبی با جملات پیچیده ومعقد از ایشان را درباره معنای کلمه توحید دیدم اما مورد توجه من واقع نشد وحتی فهم قسمتی از آن برایم بسیار دشوار بود وفقط نگاهی سرسری به آن انداختم ولی به قول خودمان به دلم نچسبید ـ چون حقیقتاًَ از اصل مطلب نیز بی‌خبر بودم ـ تا اینکه روزی یک نفر به من گفت آن مقاله را دیده ونظر مرا خواست من هم عذرش را خواستم وگفتم نمی‌دانم. از قضا روزی کتاب الدین الخالص مرحوم علامه محمد صدیق حسن خان ـ ازعلمای شبه قاره هند ـ را نگاه می‌کردم که معنی کلمه توحید را در آنجا نوشته بود وبر خلاف گفته ایشان تأکید نموده بود که « کلمه توحید به معنی نسبت بوده وبه معنی جعل یا متعدی کردن یعنی : یکی سازی نیست » [الدین الخالص ج1- در آخر "باب فی الکلام علی معنی کلمة التوحید"- ص146] چون این جریان در ذهنم بود برایم جالب شد وبه فکر تحقیق افتادم ومطالبی را در حد دو سه صفحه جمع آوری کردم ودر جستجوی اینترنتی مقاله را پیدا نموده وچند بار با هزار زحمت آن را خواندم تا گفته‌‌ی ایشان را درک کردم وبرای رفع بعضی اشکالات می‌خواستم نزد خود ایشان بروم تا سوء فهمی پیش نیاید چون مطلب درباره درس دوم کتاب دین وزندگی پیش دانشگاهی بود در آن اواخر که می‌خواستم نتیجه گیری کنم به فکرم افتاد تا نگاهی به کتاب دین وزندگی نیز بیندازم خدا کند چشمتان روز بد نبیند دنیا دور سرم چرخید وآن ضرب المثل بیادم آمد که :

خانه از بیخ وبن ویران است      خواجه به فکر نقش ایوان است

بله آن همه مطلب اساسی ومهم فقط در دو درس اول وجود داشت که باید برای جلوگیری از مخدوش سازی فکر آینده سازان ما آنها را اصلاح کرد اما ایشان بجای آن به معنی لغوی توحید گیر داده ومطالب اصلی واساسی را رها کرده بود به هر حال خودم را بسیار سرزنش کردم واز ادامه کار دست کشیدم.

چند روز پیش هم سری به وبلاگ ایشان زدم مقاله جدید ایشان « دموکراسی، منبع تشریع یا شیوه مدیرت؟! » را دیدم آن را گرفتم وبا خود به خانه آوردم وباز با کمال تعجب دیدم جز زبان بازی وبازی با کلمات ودریغ از یک دلیل قانع کننده شاهکاری جدید همانند شاهکارهای دیگرش خلق کرده که نه مریضی را شفا می‌دهد ونه تشنه‌ای را سیراب می‌کند لذا تصمیم گرفتم ردی کوتاه بر آن بنویسم.

در ابتدا می‌گوید: « چنان که می‌دانیم دموکراسی در جهان فعلی اندیشه‌ای است که در دل و دیده اکثریّت مردمان و جوامع جهان نشسته است ... » که باید سخن آغازین او را اینگونه اصلاح کرد ( چنان که می‌دانیم دموکراسی در جهان فعلی اندیشه‌ای است که دل ودیده اکثریت مردمان وجوامع جهان را کور کرده وقدرت اندیشیدن ودیدن حقیقت را از آنها گرفته است ).

در سه خط اول همه می‌توانند به وضوح بازی با کلمات را در همان ابتدا با « در دل ودیده نشستن، با رعنایی خواص، محبوبیت عمومی، بسان هوویی آزموده، تردست، داغ مهجوریت، وانهادگی، در جان رقبای خویش نشانده » ببینند که فریاد می‌زند من نیز دنباله رو اکثریت مردم وجوامع جهان هستم [که کافر وبی‌دین وبی‌قید وبندند]؟!

نمی‌دانم ایشان در قرآن نخوانده‌اند که می‌فرماید : (وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ) یعنی ( اگر از بيشتر مردم ( كه كافران و منافقانند ) پيروي كنی ، تو را از راه خدا دور می‌سازند . چرا كه آنان جز از ظنّ و گمان پيروی نمی‌كنند و آنان جز به دروغ و گزاف سخن نمی‌گويند.) انعام /116

در ادامه می‌گوید : « پای نهادن این اندیشه در فضای فرهنگ اسلامی، بحران ساز و بلکه توفان‌زا شد و مسلمانان را رو در روی هم قرار داد. شماری از همان آغاز، آن را کفر بواح نامیدند و قبول و اِعمال آن را نشان بی‌وفایی دینی و وداع با اسلام خواندند و شماری دیگر نیز، چنان دلبرده این فکر نوخاسته گشتند که حاضر شدند حتّی در صورت تقابل این دو، طلاق اسلام را مَهر دموکراسی سازند ».

خداوند می‌فرماید : (فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً) نساء /65

 یعنی (‏ امّا، نه ! به پروردگارت سوگند كه آنان مؤمن بشمار نمی‌آيند تا تو را در اختلافات و درگيری‌های خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و كاملاً تسليم ( قضاوت تو ) باشند.) از این آیه به وضوح می‌توان فهمید که مؤمن ومسلمان کسی است که در هر حالت اسلام وحکم خدا ورسول را بر هر چیز ترجیح دهد هر چند که به ضررش باشد واز صفات منافقان این بود که داوری رسول را نمی‌پذیرفتند ونزد احبار ورهبان یهود می‌رفتند : (‏ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً ‏) نساء /60

یعنی ( ( اي پيغمبر ! ) آيا تعجّب نم‌‌كنی از كسانی كه می‌گويند كه آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند ( ولی با وجود تصديق كتاب‌های آسمانی، به هنگام اختلاف ) می‌خواهند داوری را به پيش طاغوت ببرند ( و حكم او را به جای حكم خدا بپذيرند؟! ) . و حال آن كه بديشان فرمان داده شده است كه ( به خدا ايمان داشته و ) به طاغوت ايمان نداشته باشند . و اهريمن می‌خواهد كه ايشان را بسی گمراه ( و از راه حق و حقيقت بدر ) كند. ) پس کسی که حاضر است بخاطر دموکراسی [طلاق] اسلام را مهریه آن کند از باب اولی مسلمان نبوده بلکه کافر مطلق است هرچند شبی هزار رکعت نماز شب بخواند، پس دیگر مسلمانان رو در روی هم قرار نگرفتند بلکه مسلمانان در برابر مرتدان ولائیک‌ها ایستادند.

جناب استاد در ادامه می‌گوید : « گر چه حلّ این تناقض به علل فراوان، ناممکن می‌نماید و مقصود این نوشته نیز آشتی دادن این دو نیست » بنابر اعتراف خود ایشان حل این تناقض ناممکن می‌نماید چون همه می‌دانند که اجتماع النقیضین محال است ونمی‌خواهد این دو را آشتی دهد چون یا دلیلی ندارد واساس فکریش متزلزل می‌شود یا دلیلش همان بازی با کلمات است که شورش در خواهد آمد واین عمل اهون من بیت عنکبوت است. بعد در ادامه می‌گوید : « امّا مسئله بودن و مستحدثه بودن آن ،وسوسه‌گر است و  به نظر می‌رسد عافیت طلبی و تغافل در این باره، هم خلاف ضرورت جدیّت و روز اندیشی است و هم به نوعی منحل کردن مسئله به جای تلاش برای حلّ آن است » دوباره ببینید که برای در رفتن از اصل موضوع با کلمات بازی می‌کند تا از زیر حکم شرعی آن شانه خالی کند معنی « مسئله بودن ومستحدثه بودن » چیست؟ من فکر می‌کنم با ابهام سازی وترفند همیشگی نمی‌خواهد بگوید دموکراسی مسئله دار وبدعت است چون پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیث صحیح می‌فرماید : ( وکل محدثة بدعة وکل بدعة ضلاله وکل ضلالة فی النار ) یعنی ( هر امر مستحدثی بدعت، وهر بدعتی ضلالت وگمراهی است وهر ضلالت وگمراهی در آتش جهنم خواهد بود ) شاید بگوید آن بدعت شرعی است نه بدعت در امور دنیا می‌گوییم راست می‌گویی اما سودی بحال تو ندارد چون مسئله دار بودن دموکراسی بدلیل تضاد وتناقض آن با اصل واساس لا اله الا الله است ودر ضمن دموکراسی مستحدث به معنای چیزی که در گذشته نبوده وتازه به وجود آمده است نیز نمی‌باشد بلکه به یونان باستان وامپراطوری روم باز می‌گردد واگر چیز خوبی بود باید خداوند مسلمانان را به آن دستور می‌داد واگر پیامبر صلی الله علیه وسلم از میراث آنها آگاهی نداشت نعوذ بالله خدا هم نمی‌دانست که روزی دوباره بعد از سال‌ها دموکراسی از زباله‌دان تاریخ سربیرون می‌آورد به عنوان بهترین نظام حکومتی از سوی غربی‌ها معرفی می‌شود وبخاطر آن اسلام را زیر سؤال می‌برند ودیگر لازم نیست که بگوییم این میراث فراموش شده غرب در طول تاریخ با ترجمه متون یونانی از سوی مسلمانان وهنگام آشنایی اروپائیان با فرهنگ وتمدن مترقی اسلامی در زمان جنگ‌های صلیبی دوباره به اروپا بازگشت پس اگر به اندازه نوک سوزنی در آن خیری بود سردمداران خونخوار غرب هرگز آن را نمی‌پذیرفتند وقطعاً خداوند ما را به طریقی به سوی آن راهنمایی می‌فرمود وباز با این لحن به مخاطب القا کرده‌ای که مخالفان چیزی در بساط ندارند اما در واقع جیب خودت خالی از کوچکترین دلیلی بر گفته‌هایت است.

« می‌دانیم که مبنای قضاوت ما درباره مسائل، نوع شناخت و تصوّری است که از آن مسائل داریم ... » در اینجا سخن از تصور وشناخت می‌رانی اما متأسفانه خودت یا شناخت درستی از دموکراسی واسلام نداری یا خود را به بی‌راه میزنی پس ناچارم هر دو را با اختصار معرفی ‌کنم :

1- اسلام : اسلام دین توحید ویکتا پرستی است بر این اساس هر آ نچه که به توحید مربوط باشد را خدا ورسول به تفصیل بیا کرده‌اند مثل : (إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ) یوسف /40 (حاکمیت فقط از آن خداست وخدا دستور داده است كه جز او را نپرستيد.) پس هیچکس در آن با او شریک نیست وحاکم اسلامی تحت هیچ شرایطی حق ندارد در اموری که حکم و قانون خدا ورسول صلی الله علیه وسلم روشن وواضح است حکم وقانونی وضع کند یا آن را برای اجرا به رفراندم بگذارد در غیر این صورت از دایره اسلام خارج شده وقیام علیه او بر هر مسلمانی فرض عین می گردد وبنابر دستور خدا ورسول گرامیش صلی الله علیه وسلم هیچ کافری حق یاوه سرایی وتبلیغ دین خود را ندارد وباید در جامعه اسلامی خود را به قوانین اجتماعی وسیاسی واقتصادی واخلاقی اسلام وفق دهند در غیر این صورت عهد امان آنها باطل گشته وهمچون کافر حربی با آنها تعامل می‌شود.

2- اما دموکراسی در همان ابتدا با اصل توحید در تضاد است دموکراسی در فرهنگ‌های لغت با عبارت‌هایی مشابه با مفهوم « حاکمیت مردم بر مردم، از مردم برای مردم » وامثال آن معنی شده است که دقیقاً نه آنکه شریکی برای خدا قرار نداده است بلکه اخصی از خصوصیات الله تعالی یعنی حاکمیت را نیز از خداوند سلب کرده وآن را به مردم داده است واگر کسی بخواهد قانون او جل جلاله را اجرا کند باید آن را به رفراندوم ورأی‌گیری بگذارد واگر اکثریت با آن مخالف بود از درجه اعتبار ساقط می‌شود (وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُّبِيناً) احزاب /36 (هيچ مرد و زن مؤمنی، در كاری كه خدا و پيغمبرش داوری كرده باشند ( و آن را مقرّر نموده باشند ) اختياری از خود در آن ندارند ( و اراده ايشان بايد تابع اراده خدا و رسول باشد ) . هر كس هم از دستور خدا و پيغمبرش سرپيچی كند ، گرفتار گمراهی كاملاً آشكاری می‌گردد). در دموکراسی هر کس می‌تواند با نام آزادی بیان هر مزخرف وباطلی را بر زبان آورده ونعوذ بالله به خدا وپیامبرانش نیز اهانت وگستاخی کند وحتی مردم را به سوی آن فرا بخواند. فکر می‌کنم همین مقدار کافی است تا ببینید مشکل دموکراسی سطحی ومدیریتی نیست بلکه با اصل توحید در تضاد است. ودیگر سخن شما در آنجا که می‌گویی [۱)عده ای دموکراسی را منبع شریعت و ... ۲)شماری دیگر، ...] ارزشی ندارد چون اولا این تقسیم بندی من درآوردی را از کجا آوردی در ثانی به فرض صحت آن اگر این گفته را نزد یک فرد دموکراتیک بگویی تو را به باد استهزاء گرفته می‌گوید این کجایش دموکراسی است که از خود ساخته وپرداخته اید؟؟؟!! وآنچه تو ادعا می‌کنی نزد او عین دیکتاتوری وعقب ماندگی است ومردم اگر بخواهند، باید زنا وهمجنس بازی وربا وغیره مجاز شود. ودر اینجا نیز برای اغوای مخاطبین از اسلوب ساختن افراط وتفریط استفاده کرده‌اید که خود را میانه رو معرفی کنید، این اسلوب با وجود آنکه شیوه‌ی کثیفی است اما همواره شاهد بوده‌ایم که از سوی شما وهم فکرانتان برای گمراه کردن افکار عمومی به وفور از آن استفاده می‌شود وبا ساختن شخصیت افراطی وتفریطی ـ هرچند که تخیلی نیز باشد ـ وبا نقد دو طرف با زبان بی‌زبانی تنها خود وهم حزبی‌هایتان را میانه‌رو ومعتدل معرفی می‌کنید!!! اما این حنای شما دیگر رنگی ندارد ودستتان رو شده است.

در ادامه می‌بینیم که مسلمانان را به استهزاه کشید ومنادیان بازگشت به سرچشمه اسلام حقیقی را با زبان بی‌زبانی ـ یا همان شیوه بازی با کلمات ـ تندرو لقب می‌دهد([1]) وبرای سرپوش نهادن بر گفته خود نسبت دروغ می‌بندید، می‌شود یک منبع را ذکر کنی که کسی « شریعت منطوق را نوعی بقچه جادویی » پنداشته باشد « که پاسخ تمامی پرسش ها و مسائل به صورت بسته بندی شده و آماده در آن هست »؟؟ خود می‌گویم نه ونمی‌توانی دلیل ثابت شده‌ای برای آن بیاوری بلکه با تحریف سخن وساختن شخصیت افراطی وتفریطی می‌خواهی بدون دلیل حقانیت خود را به رخ بکشی وبر مفهوم آیه (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَيْءٍ ) نحل /89 ( و ما اين كتاب ( آسماني ) را بر تو نازل كرده‌ايم كه بيانگر همه‌ چيز ( مورد نياز مردم ) است )، سرپوش بگذاری یا آن را ماست مالی کنی؟؟ ما مسلمانان نه آنکه می‌گوییم بلکه اعتقاد داریم که خدا ورسول الله صلی الله علیه وسلم همه آنچه را که انسان برای زندگی در آخر الزمان نیاز دارد را بیان نموده وقاعده کلی تشخیص صواب وناصواب را وضع نموده‌اند والّا چه معنا دارد که قیاس واستحسان واستصحاب ومصالح مرسله و غیره در مواردی که نص صریح وجود ندارد در اصول فقه به عنوان مرجع تشریع وضع گردد؟؟ بله رسول الله صلی الله علیه وسلم هر چه که در آن کمترین خیر یا شری وجود داشته برای ما بیان فرموده‌اند واز سوی خدا قواعد کلی را برایمان تبین کرده‌اند اما هیچ اشاره‌ای نه از دور ونه از نزدیک نشده که مسلمانان با پیروی کورکورانه از جهان کفر شیوه‌ی مدیریت قرآنی را رها کرده وبدنبال شیوه‌ای خیالی وپر از فریب ودروغ بیفتند، حال برای این حقیقت به مسلمانان برچسب تندروی وکج فهمی می‌زنی تا خود را فرزانه وفرهیخته قلمداد کنی!! ودر ادامه رشته کلام را بریده‌ای تا گویا معتدلین را با نقل قول جدید بشناسانی واز بردن به چهارچوب اصول کلی سخن می‌گویی، ولی شما ابتدا چارچوب را مشخص نموده بعد قیاس را اجرا کنید ومن در ابتدا چهارچوب را مشخص کردم که همان توحید ومفهوم حقیقی لا اله الا الله ومصلحت توحید بوده که بر هر مصلحت کاذبی ارجحیت مطلق دارد وبس؛پس چگونه می‌خواهی دموکراسی سر تا پا شرکی را در چارچوب این اصل بگنجانی؟

- با سلب اخص خصوصیات ربوبیت در قانون گذاری وحاکمیت ودادن آن به مردم!

- با دادن حق یاوه گویی وکفرسرایی به هر مرتد وکافر وکمونیست!

- بادادن حق انتخاب وآزادی اعتقاد ومجاز شمردن ارتداد وبسیاری دیگر که جای بیان همه وجود ندارد!

ونگو ما آن نوع دموکراسی را می‌خواهیم که با دین خدا در تضاد نباشد چون آنچه که تو ادعا می‌کنی مصداقی در واقعیت ندارد  ودر ثانی دموکراسی نیست وبا گفتن این سخن نزد مردمان دموکراتیک مورد استهزاء وتمسخر قرار می‌گیری واسلام خود آیین مدیریت وحکمرانی را وضع نموده ودیگر لازم نیست شما واسطه بین توحید خالص وشرک محض شوید وتفاهم نامه‌ی محال را بین طرفین به امضا برسانی واصل الاصول دین خدا را برای مقاصدی وهمی ومن در آوردی از ریشه برکنی.

اما جالبتر از همه دلیل ومدرکش استناد به سخنان مجمل ودر عین حال متشابه علامه ابن عقیل حنبلی نقل شده از سوی ابن قیم واستادمحمد قطب است شخص نا آگاه با این استدلال گمان می‌کند  که این بزگواران نیز دموکراسی خواه بوده‌اند؟؟؟!!! اما بسخن تفصیلی استاد محمد قطب هیچ اشاره‌ای نمی‌کند چون همه صغرا وکبراهایش به هم می‌ریزد وشما خود می‌توانید به کتاب "مذاهب فكرية معاصرة " استاد محمد قطب بخش دموکراسی به خصوص جایی که آن را با اسلام مقایسه می کند مراجعه نمایید تا حق را در یابید.

حال ببینید که نتیجه صغرا وکبراهای پوچ وبی‌اساس به کجا می‌رسد : به فضل دموکراسی دیگر لازم نیست ما بفکر پرورش شخصیت‌هایی دادگر ومتقی باشیم ودیگر نیازی به ابوبکر وعمر وعثمان وعلی وعمربن عبدالعزیز ونورالدین زنگی وصلاح الدین ایوبی وهزاران مصلح ودادگر دیگر نیست! به فضل دموکراسی دیگر حتی نیازی به آمدن پیامبر هم نبود چون اهداف او در آزاد سازی وممانعت از ظلم با این شیوه محقق می‌شود ونعوذ بالله خداوند مرتکب کار بیهوده  شده وامر به ناممکن داده است ونتوانسته راه کاری عملی جهت جلوگیری از ظلم به مؤمنین ارائه دهد؟؟!! به فضل دموکراسی هر شیطان وشیطان صفتی نیز به مقام ملائک ارتقا می‌یابد و می‌تواند بر جامعه اسلامی حکومت کند وآیه (وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ) نساء /141 ( هرگز خداوند كافران را بر مؤمنان چيره نخواهد ساخت) با خوشبینی می‌گوییم توسط دموکراسی نسخ شده وبا بدبینی .. از اساس سخنی لغو وبیهوده بوده است. ـ سبحانک هذا بهتان عظیم ـ ومی‌بینیم که چه قدر هم موثر بوده وهیچ کس نمی‌تواند کوچکترین ظلمی انجام دهد!!! شاید از دید تو ریختن بمب اتم وبمب ده تنی بر سر مردم بی‌دفاع وبی‌گناه ووجود زندان‌هایی چون گوانتانامو وبگرام وابوغریب وغیره نیز ـ بنابر گفته اداره کنندگان آنها ـ در جهت عدالت ودادپروری وآزاد سازی انسان‌ها است؟! حتماً این فکر تو وامثال توست چون اگر اینگونه نبود به مجاهدین وگروه‌های مقاومت ضد اشغالگریِ حکومت‌های جنایتکارِ دموکراتیک پشت پا نمی‌زدند وبا آن جنایتکاران همکار وهمراه نمی‌گشتند؟! وپیداست که با این اندیشه باید تاریخ وفرهنگ تمدن اسلامی را ناقض وناکارامد توصیف کنی تا صداقت خود را به سردمداران دموکراسی اثبات کنی اما با این وجود خداوند می‌فرماید : (هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ) آل عمران /119

دوباره به تو یاد آور می‌شوم که ناقص وناکارامد خواندن اسلام در هر موردی رد آیه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً) مائده/3 بوده که حکم انکار کلام الله را خود خوب می‌دانید چیست. واگر اسلام دین دنیا وآخرت یا به تعبیر دیگر آیین دیانت وسیاست است چگونه راه کار صحیح ودرستی برای سیاست وحکمرانی ارائه نداده است؟ آیا این اثبات نقص اسلام وکهنه وبه درد نخور بودن آن نیست؟؟!!! استاد محمد قطب در کتاب شبهاتی پیرامون اسلام می‌گوید: ( آری تنها راه علاج طغیان و سرکشی این است که ملت مومنی را تربیت کنیم که آزادی را که دین منادی آن است و بر آن تاکید فراوان دارد ارج نهد و در نتیجه حاکمان را از ظلم و ستم باز دارد و آنها را در حدود مقرر شده نگه دارد. گمان نمی‌کنم جز نظامی که اصلاح حاکم ظالم را جزو وظایف ملت قرار داده باشد بتواند به چنین هدفی دست یابد. ) [شبهاتی پیرامون اسلام - محمد قطب – ص247] ببینید که استاد تنها راه جلوگیری از ظلم وستم حکام را اصلاح جامعه وتربیت نسل مؤمن می‌داند تا از ظلم وستم جلوگیری کند وجلوگیری از ظلم وستم را جز با اصلاح حاکم هدفی دست نیافتی ومحال می‌دانند. ضرب المثل عربی می‌گوید : الناس علی دین ملوکهم یعنی مردم بر دین حاکمان خود هستند وضرب المثل فارسی می‌گوید : خلایق را هرچه لایق؛ این دوضرب المثل را باهم تلفیق کنید تانتیجه صحیح را بدست آورید .. بله بسیاری از مردم خود ستمکار وستم کیش هستند وبر عدالت وآزادی وآزادگی تربیت نیافته‌اند وحاکم نیز از میان همین مردم قد علم می‌کند وچنین جامعه وملتی نیز لیاقتشان بیشتر از همان ستم پیشگان نبوده ونخواهد بود تا آنگاه که خود را اصلاح نموده ودر راه اصلاح حاکمان بکوشند شخصی از علی رضی الله عنه دلیل عزت وپیشرفت مسلمانان در زمان شیخین رضی الله عنه وعلت ضعف ونابسامانی در زمان ایشان را پرسید، ایشان رضی الله عنه گفتند در آن زمان ابوبکر وعمر رضی الله عنهما خلیفه وامثال من وزیر ومشاور وسرباز بودند اما اکنون من خلیفه وامثال تو مشاور وسرباز من هستید. ببینید که علی رضی الله عنه چه زیبا علت را بیان نموده‌اند که اگر رعیت زمان ایشان مانند رعیت زمان سه خلیفه دیگر بودند اوضاع این چنین متحول نمی‌شد وبه ضعف ونابسامانی نمی‌انجامید.

ودر آخر اگر غربی ها آنگونه شروع کردند ما از هزار و چهارصد واندی سال پیش براساس رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم وبعد از ایشان براساس شورای اهل حل وعقد شروع کردیم ودر کمتر از نیم قرن توانستیم نیمی از مردم جهان را از یوغ بردگی راهانیده وبنده خدا سازیم اما از زمان سرکار آمدن دموکراسی جز خون وخونریزی وجنگ وکشتار  وخرابی چیزی ندیده‌ایم وفقط با زورِ دروغ پردازی وتبلیغاتِ بی‌اساس همه چیز را وارونه نشان داده‌اند وتوانسته‌اند بسیاری از دانش پژوهانی چون شما را نیز فریب دهند.

و دیگر جواب سؤالات پایانی را ـ نعوذ بالله ـ با وجود مستبدانه ودیکتاتورخواندن حکومت رسول الله صلی الله علیه وسلم وخلفای راشدین وسایر حکام مسلمان، نمی‌دهم چون حال اقتضای آن را ندارد اما می‌توانی جواب آنها را در این کتاب‌ها بیابی :

حقیقة الدیمقراطیة : نوشته محمد شاکر الشریف

کواشف الزیوف : عبدالحمن حبنکه المیدانی

نقض الجذور الفکریة للدیمقراطیة الغربیة : محمد احمد مفتی

الدیمقراطیة اسم لا حقیقةله : جعفر شیخ ادریس

الدیمقراطیة المفاهیم والاشکالات : ناحی علوش

الدیمقراطیة فی میزان العقل والشرع : دکتر نایف معروف

وحتماً بدون تعصب حزبی کتاب « حکم الاسلام فی الدیمقراطیة والتعددیة الحزبیة » نوشته ابو بصیر الطرطوسی را بخوان چون با استناد به قرآن وسنت نبوی واقوال بزرگان حکم اسلام را در این باره به شیوه‌ای زیبا به نگارش در آورده وجواب دلایل بی اساس دکتر قرضاوی ومهمترین شبهات در این ضمینه را نیز به همان شیوه بیان کرده است.

ودر آخر برای شناخت پایه‌های اساسی دموکراسی حداقل به کتاب « مذاهب فکریة معاصرة » استاد محمد قطب مراجعه کن تا مورد تمسخر مدافعان وبنیانگزاران دموکراسی قرار نگیری.

وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

هر آنچه صحیح ودرست بوده از جانب خدا می‌باشد وهر خطا واشتباهی از این بنده حقیر است.

 

(فَبَشِّرْ عِبَادِ * ‏الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ) ‏زمر /17و 18

 



[1] - یکی از دوستان به من گفت که واژه « اسلام حداکثری وحداقلی از اصطلاحات ساخته دست سروش است که این جماعت شیفته وشیدای این گمراهِ از خدا بی‌خبرند اگر کمی فکر کنی بنابر این اصطلاحِ مستحدثه اسلام را اگر حداقلی در نظر بگیریم یعنی اسلام ناقص بوده ونیاز به افزودن دارد واگر اسلام را حداکثری بدانیم یعنی اسلام دارای اضافات وچیزهای بیخود وبیهوده بوده که نیازمند حذف آنها است درحالی که خداوند می‌فرماید: ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً ) مائده/3 ( امروز ( احكام ) دين شما را برايتان كامل كردم و ( با عزّت بخشيدن به شما و استوار داشتن گام‌هايتان ) نعمت خود را بر شما تكميل نمودم و اسلام را به عنوان آئين خدا پسند براي شما برگزيدم )، اما این آقایان باکمبود ودرک ناصحیحی که از اسلام دارند شیفته هر یاوه سرایی چون سروش می‌شوند که معتقد است قرآن نوشته محمد صلی الله علیه وسلم بوده وکلام خدا نیست ؟!! وهزاران عقاید کفر آمیز دیگری دارد که تنها یکی از آنها برای دور انداختن وارزش قائل نشدن برای افکار پوچش کافی است اما این‌ها نوارهایش را دست به دست چرخانده وبا استناد به او پیروان قرآن وسنت را تندرو وفلان وبهمان می‌خوانند؟!!

گزارش تخلف
بعدی